احمد از ۱۶ سالگی در خط امام حرکت میکرد
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید احمد گلچین آذر یکم فروردین ۱۳۳۳، در شهرستان تبریز به دنیا آمد پدرش بیوک، در شرکت نفت کار میکرد و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیستوچهارم مهر ۱۳۵۹، در بستان به شهادت رسید. پیکر او مدتها در منطقه برجای ماند و پس از تفحص در گلزار شهدای وادی رحمت زادگاهش به خاک سپرده شد.
مروری بر زندگینامه این شهید بزرگوار را از زبان برادر بزرگوارش «محمد گلچینآذر» میخوانیم:
احمد دریک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود ولی از همان ابتدا خودش مذهبی به دنیا آمده بود و این لطفی بود از طرف خداوند که شامل او شده بود. از دوران کودکی در مراسمهای مذهبی حضور چشم گیری داشت. دوران ابتدایی را در دبستان بدر قدیم به پایان رساند و به دلیل دست تنها ماندن پدرمان، کنار من در کارها به پدر کمک میکرد و در زیر سایه حمایتهای پدرمان احمد توانست هم کار و هم تحصیل را ادامه دهد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
او در سال ۱۳۵۶ عازم به خدمت سربازی شد و دوران آموزش را در پادگان عجبشیر تمام واز آنجا به مهاباد رفت. در دوران سربازی هر روز نماز جماعت را در پادگان به پا میکرد و کتابخانه کوچکی را که به طورغیر مستقیم تشکیل داده بود، اداره میکرد. یک روز که به مرخصی آمده بود، دیدم که از ناحیه ساق پا زخمی شده، ازاو پرسیدم که چه شده؟ گفت فرمانده گروهان زده. این زمانی بود که امام از پاریس دستور داده بودند که کل سربازها از پادگانها فرار کنند و احمد هم مثل دیگردوستانش فرار کرد و به خانه آمد و به این دلیل که اگر در منزل پدرمان بماند او را شناسایی و دستگیر میکنند، به خانه خودم منتقل کردم و حدود ۳ ماه در منزل ما بود. تمام اعلامیهها و نوارهای امام را در لوله بخاری خانه جاسازی میکردیم. در آن مدت باهم روزها درمسجد شعبان فعالیت میکردیم و شبها هم مشغول تکثیر نوار بودیم. روزی که متوجه شدم همسایهها فهمیدهاند برادرم در منزل ماست شبانه او را ازترمینال قدیم روانه قم کردم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت امام (ره) به میهن اسلامیمان، احمد نیز از قم برگشت؛ و بامداد همانروز دوباره با همدیگر روانه قم شدیم تا با امام دیدار کنیم. احمد بینش کاملا اسلامی داشت که گاهی با سخنان خود مرا نیز آگاه میکرد به جرأت میتوانم بگویم احمد از ۱۶ سالگی در خط امام حرکت میکرد. بعد از چندی که امام فرموده بودند سربازها به پادگان هایشان برگردند. احمد با وجود مخالفت برخی از دوستان و آشنایان گفت که باید برگردم وعازم پادگان مهاباد شد. بعد از ۳ روز دیدم که احمد با دو عدد ساک پر از فشنگ برگشته، پرسیدم که اینها چیست؟ گفت داداش پادگان را غارت کردند و من فقط توانستم این تعداد را با خود بیاورم و فردای آن روز توسط آیت ا... قاضی طباطبایی همه آنها را تحویل پادگان تبریز داد. پس از پیروزی انقلاب و فرونشانده شدن برخی فتنهها درآزمون آموزش و پرورش شرکت کرد و قبول شد ولی به علت شروع جنگ به استخدام سپاه درآمد و عازم جبهه شد.
در سال ۱۳۵۹ که جنگ را بر ملت ایران تحمیل کردند احمد هر روز بیشتر از دیروز با عشق علیه دشمنان اسلام مبارزه میکرد تا اینکه در عملیت سوسنگرد همراه دوتن از دوستانش اسیر شدند. ولی به دلیل اینکه احمد و نادر برپور لباس سپاه را به تن داشتند، جاویدالاثر شدند.
انتهای پیام/